نهال میرعلمی درگیر پرونده ی جدیدی میشود .
پارسا رئوف که علاقه ی زیادی به کتاب دارد و نصف خانه اش را به کتاب خانه تبدیل کرده روزی به مسافرت میرود و وقتی دوهفته بعد به خانه باز میگردد میبند تمام قفسه های کتاب او خالی شده .
کاراگاه میر علمی بعد از باجویی از همسایه ها میفهمد در طول سفر پارسا 6 نفر وارد خانه اش شدن اند و آنجا رفت و آمد داشتند. یکی از این افراد کتاب ها را برده و خودش را فامیل پارسا معرفی کرده ولی آن ها او را نشناختند و چهره ای از او ندیدند .
پارسا نیز کلید خانه اش را به 6 نفر داده بود.
رویا رئوف خواهرش
پویا رئوف برادرش
مهراد صولتی پسر داییش
بنفشه دانشور همسر مهرداد
پوریا توانا همسایه
نازنین صولتی دختر داییش
همه ی این افراد کلید خانه را داشتند .
بر اساس تحقیقات خالی کردن آن کتابخانه یک هفته زمان میبرد و بر اساس شهادت همسایه ها دو روز قبل از برگشت پارسا کتاب ها از خانه خارج شدند .
رویا : پارسا دو هفته به سفر رفت و کلیدش را به من داد تا به خانه اش سر بزنم . من دو روز بعد از شروع سفر پارسا به خانه اش رفتم و بعدش درگیر امتحان های دانشگاه شدم و کلا فراموش کردم .
پویا : من همان روز که پارسا به سفر رفت به خانه اش رفتم تا از مطالب مهمی که فراموش کرده بود ببرد برایش عکس بفرستم . سه روز بعدش هم دوستم خبر عروسی اش را به من داد و من برای شرکت در عروسی او یک هفته شهرستان بودم و دیگر به خانه ی پارسا نرفتم.
مهرداد : من دو روز _ چهار روز و ۸ روز بعد از سفر پارسا آنجا رفتم تا گلدان ها را آب دهم و از سلامت خانه با خبر شوم. در زمان هایی که من به خانه رفتم همه چیز مرتب بود .
بنفشه : من بار اول با مهرداد به خانه ی پارسا رفتم.
پوریا : من روز هفتم سفر پارسا به خانه سر زدم و چند کارتون کتاب دیدم. به چیزی شک نکردم فکر کردم پارسا میخواهد کتاب خانه اش را جابه جا کند .
نازنین : من چند ساعت بعد از شروع سفر به خانه ی پارسا رفتم تا طوطی اش را به خانه ی خودمان ببرم . همان موقع پویا هم آنجا بود .
دزد کتاب ها کیست ؟
نهال میرعلمی درگیر پرونده ی جدیدی میشود . پارسا رئوف که علاقه ی زیادی به کتاب دارد و نصف خانه اش را به کتاب خانه تبدیل کرده روزی به مسافرت میرود و وقتی دوهفته بعد به خانه باز میگردد میبند تمام قفسه های کتاب او خالی شده . کاراگاه میر علمی بعد از باجویی از همسایه ها میفهمد در طول سفر پارسا 6 نفر وارد خانه اش شدن اند و آنجا رفت و آمد داشتند. یکی از این افراد کتاب ها را برده و خودش را فامیل پارسا معرفی کرده ولی آن ها او را نشناختند و چهره ای از او ندیدند . پارسا نیز کلید خانه اش را به 6 نفر داده بود. رویا رئوف خواهرش پویا رئوف برادرش مهراد صولتی پسر داییش بنفشه دانشور همسر مهرداد پوریا توانا همسایه نازنین صولتی دختر داییش همه ی این افراد کلید خانه را داشتند . بر اساس تحقیقات خالی کردن آن کتابخانه یک هفته زمان میبرد و بر اساس شهادت همسایه ها دو روز قبل از برگشت پارسا کتاب ها از خانه خارج شدند . رویا : پارسا دو هفته به سفر رفت و کلیدش را به من داد تا به خانه اش سر بزنم . من دو روز بعد از شروع سفر پارسا به خانه اش رفتم و بعدش درگیر امتحان های دانشگاه شدم و کلا فراموش کردم . پویا : من همان روز که پارسا به سفر رفت به خانه اش رفتم تا از مطالب مهمی که فراموش کرده بود ببرد برایش عکس بفرستم . سه روز بعدش هم دوستم خبر عروسی اش را به من داد و من برای شرکت در عروسی او یک هفته شهرستان بودم و دیگر به خانه ی پارسا نرفتم. مهرداد : من دو روز _ چهار روز و ۸ روز بعد از سفر پارسا آنجا رفتم تا گلدان ها را آب دهم و از سلامت خانه با خبر شوم. در زمان هایی که من به خانه رفتم همه چیز مرتب بود . بنفشه : من بار اول با مهرداد به خانه ی پارسا رفتم. پوریا : من روز هفتم سفر پارسا به خانه سر زدم و چند کارتون کتاب دیدم. به چیزی شک نکردم فکر کردم پارسا میخواهد کتاب خانه اش را جابه جا کند . نازنین : من چند ساعت بعد از شروع سفر به خانه ی پارسا رفتم تا طوطی اش را به خانه ی خودمان ببرم . همان موقع پویا هم آنجا بود . دزد کتاب ها کیست ؟